از هنر میناسازی تعاریف مختلفی شده؛ازجمله در فرهنگ فارسی معین آمده است:«مینا ماده ای است از لعاب و شیشه ای حاجب ماوراء یا شفاف که آن را روی کاشی و فلزات برای حفظ نقش و نگار به کار می برند و ترکیبی است ازلاجورد،طلا و امثالهم که درکوره می برند و شفاف مثل شیشه کبود رنگ بیرون می آید» و بعضی آن را هنر آتش و خاک می دانند.
در فرهنگ نظام نیز هنر میناسازی چنین تعریف شده است:
«مینا ماده ای است از جنس شیشه و چینی کبود رنگ که بر فلز و جز آن مالیده بر آن نقش و نگار کنند و آن را میناکاری گویند».
در ناظم الاطبا درمورد هنر مینا نوشته اند:«سنگی شبیه به لاجورد،که بدان بر روی نقره و طلانقاشی می کنند و در فرهنگ آنندراج آمده است:رنگی باشد مثل شیشه ریزه الوان که از فرنگستان می آورند و آن را در آتش مخلوط ساخته،بر طلا و نقره و مس،که کنده باشند،بریزند تا نقوش و خطوط آن کنده بدان رنگ گیرند.
در غیاث الغات گفته شده:آبگینه رنگی که بدان بر طلا و نقره نقاشی کنند و اکثر آن سبز باشد یا لاجوردی اگر چه سفید و سرخ نیز باشد.
همچنین علامه دهخدا تعریفی دیگر از هنر مینا دارد که چنین است:ماده شیشه ای و دارای الوان مختلف که جهت رنگ کردن نقوش روی فلزات و ظروف سفالین و چینی به کار رود.
ماده اولیه و اصلی مینا سیلیس است که با کربنات دو پتاس مخلوط می شود و برای زودتر ذوب شدن یک ماده،کمک ذوب به آن اضافه می کنند.این ماده معمولاً بورق (تنکار) است و برای رنگ کردن آن مواد رنگین به آن می افزایند.
با وجود این تعاریف از نظر نویسنده این سطور نیز هنر مینا،هنر عشق و آتش است؛چرا که هنرمند میناساز تمام عواطف و احساسات قلبی خود را بر روی ظروف مینا نقش و نگارمی کند و سپس برای ماندگار شدن آن را به دل آتش می سپارد،همانندپروانه ای که خود را به سوزندگی آتش شمع می زند و جاودانه می شود،هنرمند میناساز نیز به خاطر جاودانه ماندن اثرش باید آن را به دل آتش به سپارد.